پاسخ به شبهات گوناگون

پاسخ به شبهات دینی وشرعی و سؤالات متداول

پاسخ به شبهات گوناگون

پاسخ به شبهات دینی وشرعی و سؤالات متداول

پرسش 5


پرسش :http://www.ashoora.ir  وب

 در حالات و وقایع کربلا وارد شده که عده‌ای از سپاه یزید می‌گفتند که به امام ـ علیه السّلام ـ سنگ بزنید و... که ثواب بیشتری دارد و برای کشتن امام ـ علیه السّلام ـ قصد قربت هم کرده بودند. آیا واقعاً آنها امام را نمی‌شناختند و فکر می‌کردند که امام بر یزید طغیان نموده است؟ اگراین طور است آیا بر عمل آنها در کشتن حضرت ثواب هم مترتب است؟ به خاطر این که قصد آنها خیر بوده؟ آیا آنها جاهل قاصر نبودند؟ توضیح دهید.

 

 

پاسخ :

 با توجه به کتب تاریخی که در قضایای کربلا نوشته شده است، و با مراجعه به منابع و مطالعة دقیق آنها، مطالب و حقایقی را کشف می‌کنیم که انسان با شنیدن از دیگران و یا شرکت در مجالس روضه خوانی غیر معتبر نمی‌تواند به عمق مطلب برسد و چه بسا خبری و قضیه‌ای را معکوس و یا مدح و قول شخصی را، از فرد دیگری بشنود و یا دشمنی را دوست انگارد، به هر حال باید سراغ اصل را گرفت و حقیقت را جویا شد. بنابراین در واقعة کربلا، آن چیزی که از طرف سران لشکر دشمن القاء می‌شد، حیله و نیرنگ و آلوده سازی افکار مردم و معکوس جلوه‌دادن حقایق بود که از جمله این ترفند‌ها، سخنان فریب کارانه و وسوسه انگیز عمر بن سعد بود که در کربلا بعد از نماز عصر به یاران خودش، این جمله را گفت: «یا خَیل الله إرکبی و أبشری»،[1] که تودة لشکر را برای حملة به لشکر امام حسین ـ علیه السّلام ـ تحریک و تشجیع نمود. و خود اولین تیر را پرتاب کرد و هر کدام از لشکریان تیری به کمان گذاشته و به تبعیت از عمر بن سعد، تعدادی از اصحاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به شهادت رساندند. و این شیوة حیلة جنگی و تخدیر افکار بر علیه حق، از طرف سپاه دشمن به خاطر متاع قلیل دنیا و شهرت و مقام دنیوی کار ساده و معمولی بود، چرا که اینان در اثر حرام خواری و طغیان و سرکشی در برابر امام زمان خودشان، پشت به حقیقت کردند، و در عین اعتقاد ظاهری به فرزند فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به روی او شمشیر کشیدند و همگان را بر علیه او شوراندند. و البته آنان که در سپاه کفر جمع شده بودند به خوبی می‌دانستند که جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ، در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست، و به همین جهت که امام را می‌شناختند، تعدادی در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند. نوشته‌اند که: فرمانده‌ای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود، چون به کربلا می‌رسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا کمتر از این تعداد همراه او بودند و بقیه به علت اعتقادی که به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار کرده بودند.[2] پس معلوم می‌شود که تا زمان جنگ و قیام عاشورا، کسی نمانده بود که حقیقت بر او پوشیده باشد و طرفین جنگ را نشناسد و یا این که جاهل به مسأله باشد. بلکه همگی آنان که در جبهة مقابل امام صف کشیده بودند و به پیکار خود با امام خودشان کمر بسته بودند و قصد کشتار او و اصحابش را داشتند، کاملاً آگاه بودند.

و از جمله دلایلی که شناخت و آگاهی لشکر کفر نسبت به امام ـ علیه السّلام ـ را می‌رساند، محتوای سخنان و خطبه‌هایی است که امام حسین ـ علیه السّلام ـ خود را معرفی فرموده و آنان را از جنگ و خونریزی و هتک حرمت آل الله و انتخاب راه شقاوت نهی فرمودند.[3]

در این جا ترجمة بعضی از فرمایش و خطبة آن حضرت را که در برابر سپاه دشمن ایستاده و در مقابل آن سیل خروشان کفر که عمر بن سعد نیز در میان اشراف کوفه بود، می‌آوریم: شما را می‌بینم که برای انجام کاری در این جا اجتماع کرده‌اید که خدا را به خشم آورده‌اید، و خدا روی از شما برتافته و عقابش را بر شما نازل کرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نیکو پروردگاری است خدای ما، و شما بد بندگانی هستید که به طاعت او اقرار کرده و به رسولش ایمان آورده ولی بر سر ذریه و عترت او تاختید و تصمیم بر قتل آنها گرفتید، شیطان بر شما غالب گردید و خدای بزرگ را از یاد بردید، هلاک باد شما و آن چه می‌خواهید. انا لله و انا الیه راجعون. اینان جماعتی هستند که پس از ایمان کافر شدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران... .[4]

و نیز هنگامی که اصحاب امام ـ علیه السّلام ـ با سپاه عمر به سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، در آن هنگام نیز امام ـ علیه السّلام ـ فریاد برآورد که: أما مُغیثٍ یُغیثُنا لوجه الله؟ أما من ذابّ یَذُبُّ عن حَرم رسولِ الله؟

ترجمه: آیا فریاد رسی است که ما را به خاطر خدا یاری دهد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع نماید؟![5]

و از جملة‌ دلیل بر این که، آگاهانه با آن حضرت جنگیدند، در خواست جایزه از یزید و سران سپاه و انتظار تشویق آنان می‌باشد، پس با آن همه خطبه‌هایی که آن حضرت در مقابل سپاه کفر و یزیدیان ایراد فرمودند و همگی صدای حضرت را می‌شنیدند، و با آن اشخاص سرشناس و معروف که در هر دو صف ـ حق و باطل ـ حضور داشتند و دائماً از جنگ با فرزند زهرا ـ سلام الله علیها ـ و امام معصوم سخن می‌راندند و اصلاً صحنه و وضع ظاهری و حرکات هر دو سپاه کاملا برای هر شخصی که در آن جا بود، حاکی از افکار و نیات آنان داشت، و کسی نمی‌تواند دلیلی بر جهل داشته باشد و یا این که بگوید، چون عده‌ای جاهل بودند، قصدشان از جنگ، خیر بوده! چرا که قبل از واقعة کربلا و حتی در خود صحنة کربلا و جنگ، چندین بار، دوست از دشمن و حق از باطل ممتاز می‌گشت و خودشان و نیت و هدف‌شان را مشخص می‌کردند و حتی بعضی‌ها قصد پلیدشان را بر زبان می‌آوردند، چنان که در تاریخ آمده سنان بن انس نخعی هنگامی که پیکر پاک أبا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ در گودال قتلگاه افتاده بود، فرود آمد و شمشیر بر حلق شریف او زد و می‌گفت: من سر ترا از جدا می‌کنم و می‌دانم پسر پیغمبری، و مادر و پدرت از همه بهترند، آن گاه آن سر مقدس را جدا کرد.[6]

بنابراین در جریان کربلا، جاهل قاصری نبود و همگان، امام و هدف او را می‌شناختند، و هم اینان شریک در قتل آن حضرت و اسیر گشتن آل الله ـ علیهم السّلام ـ و شریک جنایاتی که در اثر تقصیر و اهمال کاری آن نامردان شده می‌باشند.

برای مطالعه بیشتر به کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی و قصه کربلا علی نظری منفرد مراجعه نمایید.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . ابو مخنف، الأزدی وقعة الطفّ، تحقیق الشیخ محمد هادی الیوسفی الغروی، موسسه النشر الاسلامی لجماعة المدرسین بقم، چاپ اول 1367، ص 193.

[2] . علی نظری منفرد، قصة کربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، 1377 ش، ص 228، به نقل از حیاة الامام الحسین، 3/118.

[3] . علی نظری منفرد، قصة کربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 259، به نقل از حیاة الامام الحسین، 3/184.

[4] . علامة مجلسی، بحار الانوار، ج 45، چاپ دار الکتب الاسلامیه، ص 45، و علی نظری منفرد، قصة کربلا، چاپ چهارم، ص 273.

[5] . علی نظری منفرد، قصة کربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 290.

[6] . ابوالحسن شعرانی، دمع السّجوم ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی، چاپ انتشارات علمیه اسلامیه، 1374، ص 195.